خرسند شديم
از اين كه امروز
رنگي دگر است
نه رنگ ديروز
تا شب نشده
رنگ دگر شد
گفتند از اين نكته
هزار نكته بياموز
فریاد زدیم که چرخ گردون
لیلا تو نداده ای به مجنون
فریاد بر آمد آنکه خاموش
کم داد اگر اگیرد افزون
خاموش شدیمو درخموشی
رفتیم سراغ می فروشی
فریاد زدیم دوای ما کو
گویند دواست باده نوشی
خرسند شدیم از اینکه هستیم
رفتیم و در میکده بستیم
با خود به سخن چنین نشستیم
ما باده نخورده ایم مستیم
مسجد سرراه از ان گذشتیم
برروی درش چنین نوشتیم
در میکده هم خدای بینی
با مرد خدا اگر نشینی